پژوهش

ادبی- کارگاهی- نقد- شعر

پژوهش

ادبی- کارگاهی- نقد- شعر

شعری زیبا و تماشایی

تماشایی 

چیست از شاخه گل یاس تماشایی تر 

از خم خوشه ی گیلاس تماشایی تر 

با ظهور علف هرزه در اندیشه ی باغ 

 چیست از بارقه ی داس تماشایی تر 

رویت رایت خورشید در آیینه ی آب 

از درخشیدن الماس تماشایی تر 

کوه زیباست در آیینه ی اندیشه ولی

اگر اندیشه شود پاس تماشایی تر 

به جهانی که در آن جای محبت خالیست 

چیست از رویش احساس تماشایی تر  

 

سعید رجب خوانساری 

چند شعر از همین شاعر در ادامه مطلب

رباعی: 

بیا تا زنده سازیم یادها را 

برآریم از گلو فریادها را 

میان خاطرات خود بگردیم 

به خاطر آوریم فرهادها را  

عطر یاس 

از همه گل های عالم می پسندم یاس را 

بس که رونق می دهد گلخانه ی احساس را 

یاس ها پیغمبران خانه اند آن « مرد» گفت 

یاس دارد رنگ و بوی حضرت عباس را 

 

 

پی نوشت: آن مرد، آقای احمد عزیزی است که در مثنوی بلند و زیبای خود اشاره به آن دارد و حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع) و فرزندان را با زیبایی و رنگ و بوی یاس توصیف کرده است. 

 

دل نامه 

باری منم و شکسته بالی 

ای دوست بگو تو در چه حالی 

جز دوری روی دلپذیرت 

ما را نبود دگر ملالی 

روزان و شبان بی تو بودن 

هر ساعت و هر دقیقه سالی 

باشم به جنوب هجر تا چند؟ 

در حسرت فرصت شمالی 

هر شب منم و کتاب حافظ 

با یاد تو نیتی و فالی 

آید که ز صبر رخ نتابم 

خواهم برسم چو بر وصالی 

 

سعید رجب خوانساری

نظرات 4 + ارسال نظر
sazparsa چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:12 ق.ظ http://sazparsa.blogfa.com

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما همکار گرامی و با تشکر از آقای خوانساری به خاطر اشعار بسیار زیبایش .از اشعار ایشان استفاده کردم و لذت بردم .
متشکرم

سلام به شما بزرگواران
متشکریم
لطف شما بسیار!

سعادت یار سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:54 ق.ظ

چندی است می خواهم در باره ی این شعر چیزی بنویسم فرصت نمی شود.
امروز شعر را برای معاونت اداره خواندم بسیار خوششان آمد و هم ایشان و هم آقای خسروانی پرینت شعر را خواستند.

تا سخن نگفته باشیم
حرفی نمی شناسیم!

س سه‌شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ب.ظ http://asan3.mihanlog.com

واژه ها در دست ذهن شاعر سارها و سیب ها! نرم می چرخند و در نمایی تماشایی! جلوه ی طبیعت و عشق و معنا را به تصویر می کشند.
کلمات؛ آیینه و گل و یاس و خورشید و باغ و کوه خیلی زیبا توانسته است معانی نور و صداقت و هنر و لطافت را به هم بیامیزد و مقصود را به مخاطب تقدیم کند.
چقدر لازم است بارقه ی داس برای بریدن علف های هرز در اندیشه ی احساس!
چه خوب تفسیر شده است چرخش قداست انسان به سوی ابهام علف های هرز و چه بر می آید این دعا و تمنا و حسن طلب بارقه ی داس برای زدودن این خطر!

به داس مرگ باید زدود بی دردی و دل زدگی و بی تفاوتی را

صادقیان پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:27 ب.ظ http://alitar.blogfa.ir

سلام همکار بزرگوار خسته نباشی
اصلا چنین منظوری نداشتم
اگر برداشت شما چنین بوده از تمام وجود پوزش میطلبم
تقدیم به همکار سخت کوش خانم سعادتیار:
نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار

خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها

خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها

خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز

خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز

خوش به حال جام لبریز از شراب

خوش به حال آفتاب

ای دل من گرچه در این روزگار

جامه رنگین نمی‌ پوشی بکام

باده رنگین نمی ‌بینی به جام

نقل و سبزه در میان سفره نیست

جامت از آن می که می ‌باید تهی است

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ

هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ



فریدون مشیری





سلام متشکرم از لطف شما

ادبیات زمینه ای ملایم است و پویا برای برخورد اندیشه ها برای نگاه های دوباره و برای لبخند کلمات؛ پارسی شیوا ، عربی دیبا ، چاره ی بی نوایی ذهن دردمند واژه سازان غم آلود!
چه کنیم که دین، درد ماست و زبان انتخابی خدا آن دریای گسترده ی صامت و مصوت های درگیر اعلال های از هم گسیخته! و چه کنیم که قرآن باید خواند بر صفحه ی وجود!
---
از شعر بسیار زیبای تقدیمی هم سپاسگزارم.
خوش به حال دشت های هموار و سرزنده ی تاریخ که به جز تاریکی در روزگارم نبارید!
اکنون منم و درد بیکرانه ی ابهام!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد